هم سلولی...
من تمامم برای تو بود/ وتو تمامت برای من/ من تمام تو را به تمام دنیانمیدهم/ تو خود می دانی با تمام من/ زمانه چه بد تهی کرده ما را/ ادم ها به گردن حوا ها/ حواها به گردن ادم ها می اندازند/ همه غافل هوای نفسشان/ دوست مرا ببین شیطان پرست شده است/ میگوید انسان فایل پرستش نیست/ پس من بیهوده می پرستیدم/ او را/ تو چه میدانی از عشق/ ومن چه/ فقط اسمش را در زبان می چرخوانیم/ هر دو در عمل زنبور بی عسلیم/ دلی را شکستم تا دلی را شاد کنم/ باختم /انگار تبرم کند شده/ قاصدک برسان خبر نا مردمی ام را/ به او/ جنگ میان من و تو انگار تمامی ندارد/ شکستی هم مرا هم مونسم را/ ای غرور لعنتی / رهایم کن/ زندگی چهار ستون دارد / چهار ستونش تو/ من فقط نظاره می کنم/ تو خوش رقصی کن/ من هستم/ سال هاست ارتفاع بی وفایی ات را اندازه می گیرم/ سر به فلک کشیده /مبارکت باشد/ قهرمان/ طبل رسوایی ام را بزن/ باختم به دستی که دراز شد/ بر گلی که تا صبح اشک ریخت/ بر غم هایم/ خدایا گلم جوان است و عاشق شوق پریدن دارد اخر او هم دل دارد/ از تو میخواهم در مسیرش قلبی پاک نهی/ تا پروازش به اوج بی خطر باشد/ خدایا من همان قلب ساده ومهربانش را می پرستم/ خسته ام از عروسک فرنگی هزار رنگ/ تهی شده از درون/ لباس بهانه بود /تا معیار وفایت را بسنجم/ تو پیروزی/ زیبایی با هر لباس و جامه ای/ سوزنی که در دستم است / یک نشانه است / تا هر زمان حوایم را/ به هوا فروختم/ داغ کند تنم را/ ویادم ارد/ گلی را/ که / به انتظارم نگاهش بر عقربه های ساعت مانده/
و نگرانی اش دنیا ارزش.
نظرات شما عزیزان: